امسال سال خیلی سخت و تلخی بود، مخصوصا در سطح ملی، و هیچ تضمینی هم نیست که سال بعد سال بهتری باشه. اما اگه در سطح فردی نگاه کنیم چی؟
به نظر من برای پیدا کردن روشنایی تو دنیا نباید خیلی از زندگی فاصله گرفت. اگه بخوای خیلی بری بالا تا نگاه جامعتری داشته باشی تو جستو جوت به شکست میخوری و ناامید میشی. مثلا فکر می کنی تو تاریخ بشر چند تا نقطهی نورانی میتونی پیدا کنی که جعلی هم نباشند؟ آدمها، به جز معدودی خوششانس، همیشه در رنج جنگ و فقر و بیماری و حوادث طبیعی و تبعیض و . بودند و خون ما هم رنگینتر نیست. 98 هم سیاهترین سال کل تاریخ، حتی در این جغرافیا هم، نیست و نخواهد بود. برای دیدن روشنایی باید به زندگی نزدیک شد و برای پیدا کردن سوسوی روشنایی باید به عمق لحظهها رفت. تجربههای ما از عمیقترین حس خوشبختی همیشه مثل ارگاسمی چند ثانیهای بوده. ماهیت روزگار اصلا اجازهی تداوم این حس را نمیده.
این بند فوقالعاده از رمان «سلاخخانهی شماره پنج» بدرقهی راهتون به سال جدید:
" بیلی نمیتوانست کتابهای ترالفامادوری (از سیارهی ترالفامادور) را بخواند، ولی توانست نحوه چاپ آنها را ببیند که چطور انبوهی از علائم مجزا با ستارههایی از هم جدا شدهاند. بیلی معتقد بود که این علائم شبیه علائم تلگرافی هستند.
صدا گفت:" دقیقا همینطور است، آنها علائم تلگرافی هستند. البته ترالفامادور تلگراف ندارد. به هر حال درست میگویی. هر دسته از علامتها بیانگر پیام کوتاهی هستند که یک موقعیت یا صحنه را توصیف میکنند. ما ترالفامادوریها تمام این پیامها را یک جا میخوانیم نه یکی پس از دیگری. هیچ ارتباط خاصی بین پیامها وجود ندارد به جز این که نویسنده آنها را به دقت طوری انتخاب میکند تا بتواند در یک نگاه تصویری زیبا، شگفتانگیز و عمیق از زندگی ارائه کند که هیچ شروع، میان، پایان، تعلیق، مفاهیم اخلاقی و هیچ نوع علت و معلولی نخواهد داشت. چیزی که ما در این کتابها دنبال میکنیم، عمق لحظات شگفتانگیزی است که در یک لحظه تجربه میشود".
درباره این سایت