دوستم دو ماه هم نیست که مادر شده. روز مادر در اینستاگرام زیر عکسی از دخترش نوشت: خیلی دوستش دارم اما وقتی داستانهایی از مهر مادری و احساسات مامانهای دیگر را میشنوم به احساس خودم شک میکنم. میگویند نمیتوانند لحظهای از نوزادشان چشم بردارند و حتی وقتی که خواب است دوست دارند تماشایش کنند. اما من فقط میخواهم السا زودتر بخوابد تا خودم راحت بخوابم یا همسرم بیاید و برای مدتی بسپرمش به او. میگویند شب ها با کوچکترین صدا و حرکت فرزندشان بیدار میشوند اما السا به این راحتیها نمیتواند من را بیدار کند. گاهی هم همسرم زودتر از من بیدار میشود و به دادش می رسد. شاید من مامان خوبی نیستم.
این را که خواندم یاد داستان لباس پادشاه افتادم. همان که خیاطهایش گفته بودند حرامزاده ها یا احمقها نمیتوانند این لباس را ببینند و آخر کودکی با دیدن پادشاه فریاد زده بود پادشاه چرا است. دوست ما هم گوشش پر شده بود از این که مادر بودن چه هست و چه باید باشد و حالا که خودش مادر شده بود با معصومیتی کودکانه و ترس از لو رفتن نقصش در مهر مادری فریاد زده بود که پس چرا من این جور نیستم! مامان هایی برایش کامنت گذاشتند که اتفاقا ما هم مثل تو بودیم یا هستیم، نگران نباش.
توصیفها از حس و حال مادر بودن اینقدر برای بعضی زنها غیرواقعی است که باید میان مادر بودن و انسان بودن یکی را انتخاب کنند. مقدس جلوه دادن نقش مادری برای ایجاد توقعاتی ورای توان ن که حتی به آن ها اجازه نمی دهد برای افسردگی بعد زایمانشان هم کمکی دریافت کنند کم بود حالا اینستاگرام هم برای ساختن انتظارات غیرواقعی به کمک آمده. اینستاگرام پر شده ازع های جوانی با ظاهر آراسته، کمرهای باریک، شکم های تخت با بچه هایی که نمونه کوچک شده خودشان هستند. والا مادرانی که ما در عالم واقع میبینیم نی هستند با چشمهای از بی خوابی گود افتاده، موهای آشفته و شکمها و های ترک خورده و آویزان. بعضیهاشان با نگاه کردن به نوزادشان بی خوابیها و خستگیهایشان را جبران میکنند و بعضی دیگر فکر میکنند اگر می دانستند این قدر سخت است هیچ وقت همچین غلطی نمیکردند. انسان ها با هم فرق دارند. مادرها هم انساناند پس واکنشهای متفاوتی دارند.
درباره این سایت