پارسال حافظ بهم گفت که قرار است روزگار بر وفق مرادم باشد، قرار است به هر چی دست میزنم طلا شود. قرار است افلاک به فرمان من بچرخند. یک جورهایی حافظ به کفرگویی افتاده بود از فرط هیجان و نمیدانست چطور دیگه بهم حالی کند که چه سال درخشانی در انتظارم است. حالا واقعا همان طور که حافظ میگفت شد؟ ببینید، آدمیزاد وقتی بخواهد چیزی را باور کند، راهش را پیدا میکند. دو سال پیش گفتم که از میزان تلفات یک سال نمیشود کیفیت آن سال را سنجید. الان هم با وجود از دست دادن مرشد همین را میگویم. برای من کیفیت یک سال رابطه مستقیم دارد با میزان رضایتم از خودم. من از آن معدود آدمهایی هستم که به جای شکایت از روزگار، اغلب احساس میکنند بدهکار روزگار هستند. باید هم باشم. چرا نباشم وقتی در داشتن 90 درصد چیزهایی که الان دارم هیچ نقشی نداشتم و با داشتههایی، که خیلیها ازش محروماند، بدون هیچ زحمتی متولد شدم.در مقابل چی به روزگار دادم؟ هیچ، هیچ چیز قابل توجهی. با این حال امسال خیلی از خودم راضیترم تا پارسال در همچین روزی. این یعنی از سال 97خیلی راضیترم تا سال 96 که خیلی آسانتر و خوشتر گذشته بود. فقط یک چیزی ناراحتم میکند و اون هم جای خالی سفر است در سالی که گذشت. نقصی بزرگ برای 97.
پارسال درباره کتابهای تعطیلات نوروزیام نوشته بودم. یکیش انسان در جست و جوی معنا بود. گفته بودم که از در و دیوار صدایم میکند و میگوید بیا من را بخوان. امانت گرفتمش اما نخواندمش. عجیب حس خواندنش نبود. امسال هم باز در شرایطی خاص دو هفته مانده به نوروز حین صحبت با یکی از اساتید سابقم اسمش را شنیدم، در واقع تعریفش را شنیدم. آیبک هپروتیام که دیرزمانی بود که به خواب رفته بود بیدار شد و گوشزد کرد که این یک نشانه است. روز بعدش خواستم از کتابخانه برای تعطیلات امانت بگیرمش (بله من به ندرت کتاب میخرم) که دیدم همه نسخههایش امانت است. این جا بود که آیبک عقلزده با پوزخندی گفت: اگه یک نشانه است لابد تا روز آخر کاری یکی بلاخره پسش میدهد ولی هیچکی پسش نداد. امروز خانه خواهرم بودم. روی میز کنار تختش انسان در جست و جوی معنا را دیدم! و آیبک هپروتی به آیبک عقلزده گفت: یک هیچ به نفع من! البته در این مورد من بیشتر به سمت آیبک عقلزده متمایلم. آخه باز هم عجیب حس خواندنش نیست!
درباره این سایت